جنوبی ها دات کام/رویداد/کتاب چی چی کای اِستَک پِلَکو

از مجموعه ۷ جلدی افسانه‌های سرزمین پر هنر هرمزگان

«چی چی کای» اِستَک پِلَکو

هرمزگان- «چی چی کای» استک پلکو از مجموعه ۷ جلدی افسانه‌های سرزمین پر هنر هرمزگان، اثری شیرین و شورانگیز است.

به گزارش خبرنگار کتاب جنوبی‌ها (رسانه موسیقی هرمزگان) در بندرعباس، این اثر ارزشمند و نوستالژی به قلم قابل احترام «یوسف ملایی» از پژوهشگران برجسته فرهنگ عامه و «صغری میرشکاری» از هنرمندان این جغرافیای زرخیز به روایت بانوی مغستان- سکینه فیروززاده- برای نخستین بار چاپ و منتشر شد.

گنجینه‌ای بس گرانبها، به نام های: «محمدک دارچین»، «انار پرون»، «اسپ عاشک»، «استک پلکو»، «جهان تیغ»،«ملک محمد» و «هاشلو و شلمی» در مجموع بالغ بر ۱۳۰۰ صفحه در قطع رقعی با طراحی داخلی دلپذیر، طراحی جلد جالب برگرفته از المان‌های جنوب، با رنگ بندی الهام گرفته از روان شناسی افسانه‌ها در اردیبهشت ماه سال ۱۴۰۲ چاپ و بازار کتاب استان را پرحرارت کرد.
هر مجموعه به صورت مجزا در دو بخش به زبان شیرین پارسی و به گویش دریا(مینوی) با اعراب گذاری و همچنین فرهنگ واژگان خلق شده است.

پیشکش اثر:

به سبک عشایر، با قمری‌ها قرار می‌گذارند

پیشکش با عشق به آنان که شکوفه را با خود می‌آورند. می‌آیند و به سبک عشایر، با قمری‌ها قرار می‌گذارند و به احترام گُل‌ها می‌ایستند. تقدیم با اهالی دیار نخل، نارنگی و انبه و جاودان سرزمین ایران، آنان که قلبشان برای این آب و خاک، شرافتمندانه می‌تپد!

بُرشی از پیشگفتار به قلم یوسف ملایی:

قصه‌ها بهترین نوع دیوانگی‌اند

قصه‌ها بنیانند. بی‌نظیر بودنشان هم بیشتر به همین ویژگی خاص شان باز می‌گردد. قصه‌ها کاربردهای متفاوتی دارند. لذت می‌آفرینند. گسترش می‌بخشند، مشتاق می‌کنند، سرگرم می‌سازند، هیجان می‌دهند، گره می‌زنند، می‌گشایند، به نظر من، قصه‌ها بهترین نوع دیوانگی‌اند. آن‌ها از سر خیرخواهی خلق شده‌اند. زیرا شاهد شادکامی و ناکامی‌های همه اعصار بوده‌اند. به انضمام اینکه…

بخشی از قصه «استک پلکو»:

… خواهرکوچکشان زمین را چال کرد. تا اعماق زمین رفت. از همان راه باریکی که کَنده بود به زور رفت تا دید، زیر زمین باغ بزرگ و قصر زیبایی هست. گاوها و گوسفندان می‌چرند. خانه‌های فراوانی وجود دارد، آن‌جا شهری است. دختر رفت و پیرزن کوری را دید که با آسیاب دستی شکر آسیاب می‌کند. هر روز این دختر می‌رفت و مقداری شکر را بر می‌داشت و برای خواهرانش می‌آورد. تا یک روز که نزد پیرزن رفته بود، پیرزن آرزو می‌کرد: «کاش یک پسر داشتم!» همین طور که نیایش می‌کرد، دختر خودش را در آغوش پیرزن انداخت و گفت: ونگ، ونگ، ونگ. پیرزن با خرسندی گفت: ای خدا، قربان دخترم بشوم. خدای شکرت! خدا برای من دختری داد. سرانحام پیرزن، شکرهایش را رها کرد و این دختر را بلند کرد و به اتاق دیگری برد. لباس به تنش کرد و گفت: مادرم می‌بینی، این انبار پر از شکر است. کلیدها را از گوشه چادرش باز کرد و داد. پیرزن، دیو است اما دختر نمی‌فهمد. پیرزن ادامه داد: ای دخترم، این انبار گندم و آنطرفی انبار روغن است. به همین ترتیب، همه انبارها را نشانش داد. یک آسیاب دستی را هم به او نشان داد و گفت: اگر به سمت چپ بتابانی، از آن مروارید می‌ریزد و به راست بتابانی، طلا می‌ریزد. و اگر هر نیتی بکنی، با تاباندن این آسیاب دستی، برآورده می‌شود. دختر گفت: باشه مادرم، باشه. خلاصه پیرزن همه چیز را به دخترش نشان داد. دختر حالا هر روز مقداری خوراکی دزدکی جمع می‌کرد و در یک فرصت مناسب از همان راه باریک می‌رفت و به خواهرانش می‌داد. پیرزن کور هم از همه جا و همه چیز بی خبر بود.
چند وقت که گذشت، پیرزن گفت: دختر خوشگل مادر؟ گفت: بله. گفت: …

بخشی از چی چکای «استک پلکو»:

… خوه کوچکوشو، کوریدی زمینو، کوریدی و کوریدی، رو تا ته زمین، بَی خُو باریکی که و رو دیدی، بله زیر زمین قصری و باغی هَه. گایی، کهره ای، خونه یه، یه شهرین. رو دادهت، دیدی یه پیرزنی کورن، پا هاش نشتن. هاش ادلندن. آلا شکرن. هر روز ارو و همی شکرونی آوا بی دادونی اداشه. تا یه روز که رو، پیرزن همتو اگی: کاشکه یتا چوکم بوده! همتو دعاش اکه، که باده بی خو ایکردی رو پا پیرزن و اگی: ونگ، ونگ، ونگ. پیرزن اگی: ای خدا، کربون دحت خو بگردم. کربنت خدا، خدا بی مه دحتی دا. اخریکه که پیرزن شکرون خو ولیکه و واگتی بی هما دادحتو بردی. بردی لباس مباسی دادی. بعد اگی: ای مم ادیدنی، یه امباری پر شکرن، کلیلو دریوا دادی. پیرزن، درنجن آلا، دحت هم نافهمیدن. یه مم، یه امباری گندمن؛ آ امباری روغنن، آلا همه نشونی دادی. یتا هاشم نشونی داشه، اگی: به دس چپ بگردونی مرواری ارزه، به دس راست بگردونی، طلا ارزه. نیت بکنی، هر نیتی تووی دلت ببو، برآورده ابو. اگی: باشه، مم باشه. پیرزن درنج کوره، یه آلا روزن ایجا بی خو باریکی اکا یه چیزیشه اچی ابردی ادادی بی دادون خو. نایدی یه. چن وه بو؛ اگی: دحتی مم؟ اگی: هوم. اگی: …

بخشی از فرهنگ واژگان:

خوهن خو: خواهرانش
واگتی: برداشت
برینگ: برویم
واردی: آورد
کج کوتن: بد شدند
گشو: گرفتند
سری تراشو: کله اش را تاس کردند
زشو: زدند
گو مرگو: کثافت مرغ
گفشون: گفتند
شوکه: کردند
خوشو: خودشان
بی بیرمی کردن: خانمی کردن
چه ابن: چی می‌شوند
دگه: دیگر
هیش: عروسی
چوک: پسر
دم در: جلو در
خوندغن: دعوت کننده
بره به آراه: آنطرف برو
بلکم: شاید
بگینتا: ببیند
شویی داری: شوهر
گیرمو بکیتا: گیرمان بیفتد
طلبیشو: دعوت کردند.

کتاب «اِستَک پِلَکو»، شامل ۵ قصه متفاوت به نام «شاه عباس و قلندر محمد»، «شاه عباس»، «اِستَک پِلَکو»، «محمدک و شاهزاده گدا» و «آهوی طلسم شده» در ۱۶۲ صفحه و ۳ بخش فارسی، بومی و فرهنگ واژگان است.

در صورت تمایل به خرید این مجموعه به شماره ۰۹۳۸۸۵۸۸۱۰۰ به نام یوسف ملایی پیام دهید.